۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

زناني كه مرد مي شوند

باكره هاي قسم خورده آلبانيايي

«كتاب "زناني كه مرد مي شوند" توسط خانم آنتونيا يانگ، استاد انسان شناسي دانشگاه برادفورد در سال 2000 منتشر شده است. اين كتاب يكي از نمونه هاي خوب تحقيقات انسان شناسي است كه به كمك مصاحبه هاي عميق با مردان يا به عبارتي با زناني كه اكنون مرد شده اند، انجام يافته است. اين تحقيق از سال 1990 تا سال 1998 در روستاهاي شمال آلباني انجام يافته است». از مقدمه مترجمان كتاب

تحقيق آنتونيا يانگ در يكي از پدرسالارترين جوامع صورت گرفته است. تصوير مختصري كه مولف از اوضاع حاكم بر اين كشور به ويژه از نواحي شمالي آن به دست مي دهد اهميتي به سزا در تعيين جايگاه زن در اين جامعه و نيز چرائي تمايل آنان با «مرد شدن» است.
در ضميمه شماره يك اين كتاب اشاره شده است كه اهالي بالكان و به ويژه آلباني، اغلب به توحش شهره بوده اند.چنانكه اصطلاح «بالكانيزيشن» مترادف با «متلاشي شدن خشونت آمیز و از هم گسيختن يا ايجاد اختلال و بي نظمي استفاده مي شود.» علاوه بر اين «نه تنها براي نشان دادن تقسيم بندي واحدهاي سياسي پويا و گسترده، بلكه به عنوان مترادفي براي حق مالكيت طايفه اي، اجدادي، بدوي و وحشي گري نيز به كار مي رود» (234).
در چنين جامعه اي با ساختاري عشيره اي مرد به عنوان سرپرست خانوار تنها به مراقبت از كفش و تفنگ اش مي پردازد و وقت اش به خوردن و خوابيدن و سيگار كشيدن مي گذرد. با اين وجود، متوقع است كه همه به او توجه كنند. خانم خانه نيز به مديريت امور داخلي خانه مي پردازد تا همه چيز مطابق ميل ارباب، رفع و رجوع گردد. در چنين وضعي است كه زن تا حد اموال مرد فرو كاسته مي شود و بعد از مرگ مرد به همراه تمامي ملحقات به جا مانده از او و بعنوان مايملك به نزديك ترين مرد خانوار، تعلق مي گيرد. به نوشته مولف در اين حوزه شأن زن چنان نازل است كه برخي حتي دختران خود را جزء فرزندشان به حساب نمي آورند و هنگامي كه از آنها سوال شود چند فرزند داريد، فقط تعداد پسران را مي گويند.يا ممكن است بگويند: «دو پسر و با عرض معذرت از شما سه دختر» (98).
درك درست اين ساختار اجتماعي در گرو آشنايي با قانوني عرفي به نام «كنون» است كه به تنظيم روابط در جزئي ترين اشكال آن پرداخته است.در اين قانون، مرد در رأس هرم زندگي اجتماعي و خانوادگي قرار مي گيرد و وظيفه خطير حراست از شرف و آبرو را بر عهده مي گيرد.اما همين قانون نيز شرايط ويژه اي را براي تبديل زنان به مرد در نظر گرفته است.چرا كه وجود سرپرست خانوار از مهمترين و اساسي ترين اركان جامعه سنتي آلبانيايي است. با توجه به اينكه در موارد بسياري به علت حضور در جنگهاي مكرر از تعداد مردان كاسته مي شود، اين سنت استمرار بيشتري نيز به خود گرفته است.
باكره هاي آلبانيايي چگونه مرد مي شوند؟
فرايند تبديل باكره هاي آلبانيايي به مرد، نه از طريق فعل و انفعالات بيولوژيكي از طريق اعمال جراحي و نه حتي از طريق نوعي تمايل همجنس خواهانه، بلكه «اين كار با داشتن پوشش مردانه و مشاركت اجتماعي در فعاليت هايي كه مخصوص مردان است انجام مي گيرد» (132)(در رابطه با مقوله همجنس گرايي بايد گقت كه در قوانين اصلاح شده آلباني اگر چه به همجنس گرايي مردان با تسامح برخورد شده است اما اين مسئله در رابطه با زنان حتي مورد اشاره نيز قرار نگرفته است).
با ارجاع به قانون كنون و اهميت وجود سرپرست خانوار مشخص خواهد شد كه وجود چنين نقشي تا چه ميزان در استحكام بنيان خانواده معتبر است.بنابراين در صورت نبود مرد براي بر عهده گرفتن اين نقش، زنان مي توانند بر اساس سنت كنون و با سوگند تعهد خوردن واجد شرايط لازم براي كسب سرپرستي خانوار شوند.اگر چه نبايد از نظر دور داشت كه گاها زنان براي اجتناب از تن دادن به ازدواج هاي اجباري نيز ممكن است به ايفاي چنين نقشي متمايل گردند.
با اين وجود، آنها با بستن چنين عهدي تمامي كارويژه هاي يك مرد سرپرست خانوار را كسب كرده و نقش و مسئوليت مرد، اعم از ميراث مالكانه را تصاحب خواهند كرد و نام خانوادگي را حفظ مي كنند. البته عموما اين فرايندي يكباره و آني نخواهد بود بلكه بسياري از باكره هاي قسم خورده با تصميمي كه درباره شان در دوران كودكي يا حتي پيش از تولد گرفته شده است، مواجه هستند. در اين صورت، پدران به الگوي آنها تبديل مي شوند و آنها در دوران كودكي و بلوغ بيشتر وقت خود را با پدرانشان مي گذرانند. مولف در اين باره به نكته بسيار مهمي اشاره و مي نويسد: «يافته هايم موردي را نشان نمي دهد كه خودداري از ازدواج با شخص معيني، دليلي براي دختران باشد كه باكره قسم خورده شوند. در تمامي يافته هايم، نياز فوري در آينده نزديك يا دورتر، به وجود سرپرست خانوار و وارث خانه شدن، از جمله دلايلي بود كه معمولاً استنباط مي كردم»(139).
درواقع باكره هاي آلبانيايي پس از سوگند خوردن و بر عهده گرفتن وظايف مردانه، از طريق انتخاب لباس است كه در تعهدات جنسيتي، مسير تغيير را طي خواهند كرد. «انتخاب لباس بازتاب ماهيت يك نظام اجتماعي – اقتصادي ويژه در مناطق كوهستاني آلباني و بخش هاي ديگري از منطقه بالكان است و نمايانگر محيطي خاص و نسبتا خشن مي باشد كه در آن نوع لباس و شرف و آبرو با مقتضيات اقتصادي رابطه دارند» (60).
يانگ در ادامه مي افزايد: «از ديدگاه كلي لباس مردانه باكره هاي قسم خورده به وضوح نوعي تجلي رهايي بخشي است. لباس زنان آلبانيايي و لباس باكره هاي قسم خورده، به ويژه جامعه روستايي، نه تنه جنسيت بلكه موقعيت اجتماعي و به طور خاص وضعيت جنسيت را مشخص مي كند.با تغيير لباس، فشار بسيار زيادي براي تطبيق يافتن با نقش و جنسيت عرفي كه در آن فرهنگ تعريف شده وجود دارد» (61).
باكره ها پس از سوگند
باكره هاي قسم خورده پس از آنكه نام خود را تغيير مي دهند و لباس مردانه به تن مي كنند وارد دنيايي به كل متفاوت از آنچه تا پيش از آن برايشان تعيين شده بود، مي شوند. «مهم ترين شاخصي كه به واسطه آن مي توان هر باكره قسم خورده را همان گونه كه هست درك كرد، بستگي به پذيرش آنان از سوي همگان در وضعيت خانگي بسيار سنتي روستايي (اغلب اوقات) يا شهري دارد» (154).
ليول يكي از باكره هاي قسم خورده مي گويد: «من از بر عهده گرفتن مسئوليت رفتن به بازار كار و فروش محصولاتمان براي رفع نيازهاي خانوار لذت مي برم.من از اداره كردن خانه، خانواده و زمين همان گونه كه پدرم مديريت مي كرد، احساس غرور مي كنم. زماني كه والدينم در حال مرگ بودند آنان را مطمئن كردم كه خانواده بي حرمت و خوار نخواهد شد.كار مهمترين اصل در زندگي من است» (158). آنها به سرعت حتي در نوع گويش و گزينش كلمات نيز مسيري مردانه را پيش مي گيرند و بعضي از آنها حتي به دختران جوان متلك مي اندازند.
پاشكه يكي ديگر از اين باكره هاي قسم خورده جمله بسيار مهمي را به كار مي برد و مي گويد: «مانند مردان لباس بر تن كردن، يعني كسب احترام آنان»(166). همسايه پاشكه نيز او را همچون يك مرد مي پندارد.يا شريك حتي ساني 36 ساله اي كه اكنون راننده يك كاميون است مي گويد: «در نظر من ساني يك فرد خوب است و قابل اعتماد، نه يك مرد و نه يك زن» (179). مولف پس از ارائه تعداد متعددي روايت از زندگي باكره هاي قسم خورده مي نويسد: «از جمله عواملي كه در تمامي اين زنان مشترك بود مشكلات اقتصادي و توانايي شخصيتي بود.بسياري از آنان، بدون هيچ تماسي با افراد مشابه خود زندگي مي كردند، اما همه آنها اين قانون كنون كه، يك خانه ي در خور احترام، بايد توسط يك مرد سرپرستي شود را رعايت كرده اند» (188). يانگ اضافه مي كند: «تمام باكره هاي قسم خورده اي كه ملاقات كردم، كاملا لباس مردانه رسمي بر تن داشتند، خواه ستني يا غربي، تمامي اين افراد، دقيقا در راه رفتن و حركات، از خط مشي مردانه پيروي مي كردند.تمامي آنها در ظاهر با تصوير و انگاره ذهني از خود، كاملا احساس راحتي مي كردند» (208). با اين وجود، خانم يانگ اين مسئله مهم را پيش مي كشد كه: «وضعيت مقبول در يك سبك قاعده مند و منطقي، با پذيرش پوشش مناسب نشان داده شده است. باكره قسم خورده شدن، نماد غم باري از مفهوم جامعه شناختي «ايفاي نقش» است كه بر اساس آن، بخشي از خود باطني، با كنار گذاشتن برخي از عرف هاي فرهنگي-اجتماعي در موقعيتي خاص، امكان ظهور پيدا مي نمايد» (217).
كتاب زناني كه مرد مي شوند در نوع خود اثري است كم نظير كه به فارسي برگردانده شده است. با مطالعه اين كتاب تكان دهنده، مي توان به گوشه اي از صعوبت بار تبعيض جنسيتي پي برد.تا جايي كه زناني مجبور باشند براي به دست آوردن بخشي از حقوق بديهي و اوليه خود به ظاهر مردان در آيند و در موقعيت معلقي بين زنانگي و مردانگي سرگردان بمانند.به گمانم، سوال مترجمان اين اثر، خود واضح تر و گوياتر از هر توضيحي خواهد بود:
«فکر ميکنم شعار "آزادي،برابري وبرادري" را شاید بد نباشد یک جایی، دریکی از دور دست ها همیشه داشته باشیم تا آن صدای "اعتراض پنهان" کاملا از یادمان نرود و از آن در مشاهده پدیده های فرهنگی غافل نمانیم.
سؤالي که اینک دراينجا مطرح است اين است که آيا چنين شرايطي براي مردان نيز وجود دارد؟ اگر قضيه را وارونه کنيم بدين صورت که بگوييم، درچه شرايطي مردان حاضرند لباس زنانه برتن کنند، کفشهاي پاشنه بلند بپوشند، موهاي خود را بلند کنند و آرايش کنند و قسم بخورند که هميشه پسر باقي بمانند،در غير اين صورت، مرگ شان درملاء عام حتمي است،چه پیش میآید؟
با ذکر اين سناریو، همه خنده مان ميگيرد،چه دردل وچه با صداي بلند. از تصور مردي که به زور به هيبت زنان در آمده باشد، ميخنديم و آن را به مسخره ميگيريم. ولي چرا از تصور زني که به هيبت مردان درآمده باشد با جملاتي همچون "رشد شخصيت و شکوفايي" وگاه "رضايت" از آن صحبت ميشود؟چقدرجالب وشگفت انگيز است مقايسه اين دو پديده باهم، زناني که مرد شده اند ومرداني که زن شده اند. وبا اين تخيل و واقعيت است که به عمق شعار "آزادي،برابري وبرادري" پي ميبريم».
يانگ،آنتونيا (1390)، زناني كه مرد مي شوند: باكره هاي قسم خورده آلبانيايي، مترجمان: منيژه مقصودي، محمد مهدي فتوره چي، تهران: انتشارت جامعه شناسان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر