- تنها بهار است که حال همه را دستخوش تغییر میکند. حتا شده برای دقاقی. بهار طوری همه را حالی به حالی میکند که حتا خدای حافظ وضع موجود نیز، برای ثانیههایی به تغییر احوال بشارت میدهد. تعبیر انقلابات و دگرگونیهای بزرگ سیاسی و اجتماعی به بهار، از همان یادگارهای به جا مانده همزیستی انسان و طبیعت است. جایی که آدمی برای تشریح هر مفهوم انتزاعی و فهم پذیر کردن آن برای اذهانی غیر از خود، دائم خویش را ناگزیر از قیاس با طبیعت میدید.
- اگر بنا باشد برای شفاف کردن کیفیت بهار، دست در توبره ی فلسفه اندازیم، بهتر است دست را تا جایی که میشود پایین ببریم تا به افلاطون برسیم! با افلاطون است که میتوانیم بهار بهارها، یا همان ایده و مثال بهار را صورت بندی کنیم.
- اصرار بر تشابه انقلاب بهمثابه نقطه پایانی بر سرمای رابطهها و سرآغازی بر شکوفایی تجدید روابط و مناسبات انسانها، آنچنان دیر پا و قدرتمند است که انقلابیون در خیابانهای تهران، و در قلب فصل زمستان، با عدم تنزل دما به دمای معمول زمستانی، شعار میدادند:
" به کوری چشم شاه، زمستونم بهاره "
- بعد از حکمفرمایی دههها سکوت یا به قول «اخوان ثالث»، سخت جانی زمستان، در کشورهای عربی، طی دو سال گذشته مردم در بسیاری از این کشورها قیام کردند. و به ناگزیر «بهار عربی» عنوانی شد که این بار به طور رسمی بر یک جنبش اجتماعی اطلاق شد.
- از قدیم الایام شهره است که سال نکو را باید با بهارش سنجید. اگر اینطور باشد در خاورمیانه هرگز خبری از سال نکو نخواهد بود، چون تقریبن همیشه، بلافاصله با گذشت فرصتی اندک از بهار، شکوفهها را سر میبرند و در نهایت گویی بهار به بازتولید و حتا ژرفتر کردن یخ زمستان میانجامد.
- بهار، بهارها در خاورمیانه فلسطین است. تنها فلسطین است که در طی چندین دهه، روز و ماه خاصی را به عنوان بهار شناسایی نکرده است. فلسطین میتواند ایده نهایی بازخوانی بهار و انقلاب در خاورمیانه باشد. عمر شکوفه همواره کوتاهست. اما فلسطین نشان داده که در پی چیدن میوهی پس از بهار نیست. فلسطین بهارش را شراب انداخته! شرابی شاید 60 ساله. این است که وقتی هر ازچندی گوشه این درب را کنار می زند، بوی شراب بهارانه، خیلیها را سر مست میکند.
- فلسطین مثل شعله امید همیشه آنجاست. گویی فلسطینیها تصمیم گرفتهاند، همیشه باشند تا تصویر بهار از یاد خیلیها نرود. دیشب به حجم کامنتها و استاتوسهای ایرانیها در فیسبوک نگاه می کردم. فرقی نمیکرد حتا آنها که از سر ندانم کاری «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» سر میدادند، دیشب بهم شادباش می گفتند.
همین چند روز پیش بود که حمله به غزه مقاومت را در دل خیلی ها با معنا کرد، و حالا به سرعت با اتفاقی که در سازمان ملل افتاد، با صبر ولی استوار به نتیجه رسیدن مقاومت در نظر خیلی ها بازمعنا .شد
- مردم دنیا محکومند به تحسین فلسطین. همین کشوری که از نظر بعضی حتی کشور نیست. حتی در سازمان ملل صاحب پرچم نیست. ولی همه می ایستند و برای آنها در سازمان ملل دست می زنند. هیچ شاه شاهانی پشت سر تاریخ فلسطین نیست. هیچ به هزاره ها بالیدن و امروز تحقیر آمیزی داشتن در .کار نیست. تاریخ فلسطین تاریخ بدنها و پوستهاست. تاریخ کبودی و خونابه و سردخانه
- به قول بهرنگی ” همه اش که نباید ترسید، راه که بیفتیم،ترسمان می ریزد! ” بهار دیگر برای ما نخواهد آمد. مگر راه بیفتیم. که راه افتاده ایم ولی اما از افتادن هم نباید ترسید. اینجوری میشود که بهار هم جاودانه می شود. بهاری که فکر همیشه تازه نگه داشن شکوفه هایش باشد، در هزاره ای که کشور، مثل شناسنامه و مثل نام، یک چیز بدیهی محسوب میشود، هنوز مسئله می شود. بهار، یک تلنگر دائمی است نه یک پس گردنی! پس گردنی به آدم تحمیل می شود برای لحظه ای از دیگری شرم کردن، شرم کردن از اقتدار تحمیلی دیگری. اما تلنگر با همه ظرافتهایش، صورت را سرخ می کند، از شرم تامل .به خویش. از آگاهی
- رو به بهار بایستیم و از شرم خجالت نکشیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر